از صبح ذهنم مشغول این است که چطور میشود احوال مامان شیرینِ بیحوصله، بابا جوادِ خسته و سرشلوغ، آبجی نرگس پرخواب و داداش نیمای موبایلباز را عوض کنم.
یک کاسه تخمه و چندتا متکا میزنم زیر بغلم که کنار یکیشان بنشینم و چند کلمه حرف حساب بزنم اما از شما چه پنهان هیچکس به روی مبارکش نمیآورد که شادترین و شیرینترین و باحالترین آدمِ خانواده دلش میخواهد با یکی حرف بزند.
لجم درآمده، هر چی هست تقصیر کروناست که حال و هوایمان را ابری کرده. عمراً اگر تسلیمش شوم. تخمه و متکا را سرجایشان میگذارم. دفتر و خودکارم را برمیدارم و شروع به نوشتن میکنم. بلکه بتوانم با یک حرکت، همه را برای چنددقیقه از لاک خودشان بیرون بیاورم و کمی شاد بازی کنیم!
فهرستی از بازیهایی که مامان، بابا، نرگس و نیما بلدند، مینویسم. به نظرم اسم و فامیل از بقیه هیجانانگیزتر است. دفترم را میبندم، به هر نفر یک برگه و خودکار میدهم تا اسم و فامیل بازی کنیم. برق از چشمهای بابا میپرد، خودش را جمع و جور میکند و میگوید: من میگم از چی!
هنوز چنددقیقهای از بازی نگذشته که سر و صدایشان خانه را پرکرده، بادی به غبغب میاندازم و با خودم میگویم: «عجب مأمور شادزی شدمها...»
اگر میخواهی در خانهتان شادی و هیجان ایجاد کنی و خانه رنگ و بوی بازی و تفریح بگیرد، در فراخوان #مامور_شادزی1 با ما همراه شو:
فهرستی از بازیهای گروهی تهیه کن. (برای تهیه این فهرست میتوانی از بقیه اعضای خانواده، اینترنت و… کمک بگیری)
از بین مواردی که در فهرست خود آوردهای یکی از بازیهایی که مورد علاقه خانواده شماست و میدانی که حال همه را خوش میکند را انتخاب کن و در فرصت مناسب آن را عملیاتی کن.
خب حالا مامور شادزی! وقت آن است که تجربه این بازی را با ما نوجوانیها، به اشتراک بگذاری. در یک صوت کوتاه برای ما از اسم بازی، نحوه اجرا و خاطره خوشی که ایجاد شد بگو و یک عکس مناسب فراخوان انتخاب کن.
#مامور_شادزی1 را حتما در قسمت متن بنویس.
0 نظر